ثعلبة بن غَنَمَه انصارى:از حاضران در بيعت عقبه
ثعلبه بن غَنَمَة[1] بن عدى بن نابى خزرجى[2] انصارى از تيره بنى سلمه خزرج بود. [3] مادرش جهيرة بنت القين نيز از همان تيره بود. نام پدرش بهصورت عَنَمَه[4] يا غَنْم[5] يا غَنيمه[6] نيز ضبط شده كه از اختلاف نساخ منابع ناشى است.ثعلبه در سال سيزدهم بعثت در پيمان دوم عقبه در منا با رسول گرامى صلى الله عليه و آله بيعت و آن حضرت را به يثرب دعوت كرد. بعضى او را از حاضران هر دو پيمان عقبه دانسته اند. ثعلبه پس از اسلام آوردن، بت هاى بنى سلمه را شكست، از اين رو از نخستين بت شكنان است. روزى پيامبر صلى الله عليه و آله به سبب استفاده ثعلبه از انگشتر طلا بدو توجه نكرد، از اين رو وى آن را كنار نهاد.[7]در تاريخ وفات وى اختلاف است؛ به نقلى در جنگ خندق در سال پنجم هجرى و به قولى در نبرد خيبر به سال هفتم هجرى شهيد شد.[8] خبرى ديگر وى[9] و برادرش عمرو[10] را در هنگام حركت سپاه اسلام به سوى تبوك (سال 9 هجرى) از كسانى دانسته كه به جهت نداشتن تجهيزات و تداركات از همراهى با سپاه بازمانده و بدين سبب مى گريستند.نام ثعلبه در شأن نزول برخى از آيات قرآن كريم آمده است:1. مفسران ذيل آيه «اِنَّ الَّذينَ يَكتُمونَ ما اَنزَلنا مِنَ البَيِّنـتِ والهُدى مِن بَعدِ ما بَيَّنّـهُ لِلنّاسِ فِى الكِتـبِ اُولـئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ ويَلعَنُهُمُ اللّـعِنون» (بقره/2،159) از ثعلبه ياد كرده و گفته اند: ثعلبه از يكى از يهوديان درباره بشارت به پيامبر در تورات پرسيد و چون آن يهودى انكار كرد اين آيه نازل شد كه خداوند كتمان كنندگان حقيقت را لعن مى كند.[11]2. مفسران ذيل آيه 189 بقره/2 آورده اند كه اين آيه در پاسخ سؤال ثعلبه و معاذ بن جبل از پيامبر درباره علت يا فايده هلال ماه در شروع ماه ها نازل شد[12]: «يَسـٔلونَكَ عَنِ الاَهِلَّةِ قُل هِىَ مَوقيتُ لِلنّاسِ والحَجِّ...؛ درباره [حكمت ]هلال ها[ى ماه ]از تو مى پرسند. بگو: آن ها [شاخصِ ]گاه شمارى براى مردم و [موسم ]حج اند». (بقره/2،189)3. در خبر است كه ميان ثعلبه و گروهى از انصار كلامى درگرفت. در اين هنگام فردى يهودى از قبيله قينقاع تلاش كرد تا اختلاف بين دو طرف را شدت بخشد تا اينكه [بر اثر شايعه پراكنى وى ]عدّه اى آماده حمله به گروهى ديگر شده، دو قبيله اوس* و خزرج بر آن شدند كه سلاح برگيرند و بجنگند كه اين آيه شريفه نازل شد[13]: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِن تُطيعوا فَريقـًا مِنَ الَّذينَ اوتُوا الكِتـبَ يَرُدّوكُم بَعدَ ايمـنِكُم كـفِرين؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر گروهى از كسانى را كه كتاب داده شده اند فرمان بريد، شما را پس از ايمانتان به كافرى برند». (آل عمران /3،100)4. زمانى كه لشكر اسلام آماده حركت به سوى تبوك مى شد 7 نفر كه يكى از آنان ثعلبه بود خدمت رسول گرامى صلى الله عليه و آله آمدند و عرض كردند: ما را با خود ببر. حضرت فرمود: چيزى كه شما را بر آن سوار كنم نمى يابم. آنان در حالى كه مى گريستند بازگشتند (و به همين سبب به بكّائين* معروف شدند). آيه شريفه«و لاعَلَى الَّذينَ اِذا ما اَتَوكَ لِتَحمِلَهُم قُلتَ لا اَجِدُ ما اَحمِلُكُم عَلَيهِ تَوَلَّوا واَعيُنُهُم تَفيضُ مِنَ الدَّمعِ حَزَنـًا اَلاّ يَجِدوا ما يُنفِقون؛ و نيز گناهى نيست بر كسانى كه چون پيش تو آمدند تا آنان را بر مركبى (براى جهاد) سوار كنى گفتى: چيزى پيدا نمى كنم تا بر آن سوارتان كنم، برگشتند، در حالى كه چشمانشان از اندوه اشكبار بود كه (چرا) چيزى ندارند تا (براى جهاد) خرج كنند» (توبه/9،92) درباره اينان نازل شد.[14]منابع
اسباب النزول، الواحدى (م. 468 ق.)، به كوشش ايمن صالح شعبان، قاهرة، دارالحديث؛ الاستيعاب، ابن عبدالبر (م. 463 ق.)، به كوشش على محمد معوض و ديگران، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415 ق؛ اسد الغابه، ابن اثير، على بن محمد الجزرى (م. 630 ق.)، بيروت، دارالكتاب العربى؛ الاصابه، ابن حجر العسقلانى (م. 852 ق.)، به كوشش على محمد معوض و ديگران، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415 ق؛ تفسير موضوعى قرآن كريم، جوادى آملى، تهران، اسراء، 1373 ش؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل العطار، بيروت، دار الفكر، 1415 ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1417 ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1414 ق؛ رجال الطوسى، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش جواد قيومى، قم، نشر اسلامى، 1415 ق؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م. 554 ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375 ش؛ السيرة النبويه، ابن هشام (م. 8 ـ 213 ق.)، به كوشش مصطفى السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ الطبقات الكبرى، ابن سعد (م. 230 ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، 1418 ق؛ كشف الاسرار، ميبدى (م. 520 ق.)، به كوشش على اصغر حكمت، تهران، امير كبير، 1361 ش؛ مجمع البحرين، الطريحى (م. 1085 ق.)، به كوشش محمود عادل و احمد حسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408 ق؛ المستدرك على الصحيحين، الحاكم النيشابورى (م. 405 ق.)، به كوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، 1411؛ معالم التنزيل، البغوى (م. 510 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1414 ق؛ المغازى، الواقدى (م. 207 ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمى، 1409 ق.محمد حسن درايتى[1]. السيرة النبويه، ج 2، ص 463؛ الطبقات، ج 3، ص 435؛ الاستيعاب، ج 1، ص 282.[2] السيره النبويه، ج 2، ص 699؛ الاصابه، ج 1، ص 521؛ رجال الطوسى، ص 31.[3] السيره النبويه، ج 2، ص 699؛ الاصابه، ج 1، ص 521؛ رجال الطوسى، ص 31.[4]. المستدرك، ج3، ص257؛ اسدالغابه، ج1، ص474؛ رجال الطوسى، ص 31.[5]. كشف الاسرار، ج 2، ص 229؛ روض الجنان، ج 3، ص 64؛ مجمع البيان، ج 1، ص 804.[6]. تفسير مقاتل، ج 1، ص 292.[7]. الطبقات، ج3، ص435؛ الاستيعاب، ج1، ص 282؛ اسدالغابه، ج 1، ص 282.[8]. المغازى، ج2، ص 496؛ الاستيعاب، ج 1، ص282؛ اسدالغابه، ج 1، ص 474.[9]. اسباب النزول، ص 212؛ تفسير بغوى، ج 2، ص 269؛ تفسير قرطبى، ج 4، ص 145.[10]. اسدالغابه، ج 4، ص 246.[11]. جامع البيان، ج 2، ص 73؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 390.[12]. اسباب النزول، ص 50؛ روض الجنان، ج 3، ص 64؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 490.[13]. جامع البيان، ج 4، ص 35.[14]. المغازى، ج 3، ص 1024؛ اسباب النزول، ص 212؛ تفسير بغوى، ج 2، ص 269.